نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دعا نویسی از روی قران و آدرس ramzkhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 71
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 2795
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آخرین مطالب ارسالی

گذرى بر زندگى امام چهارم حضرت علىّ بن الحسين (ع )
بعد از امام حسين (عليه السلام ) مقام امامت به فرزندش امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) رسيد، او را ((ابومحمّد)) و ((زين العابدين )) مى خواندند و گاهى ((ابوالحسن )) ياد مى كردند.
مادرش ((شاه زنان )) دختر كسرى (آخرين پادشاه سلسله ساسانى ) بود كه به او ((شهربانويه )) مى گفتند. اميرمؤ منان على (عليه السلام ) حريث بن جابر حنفى را كارگزار جانب مشرق قلمرو حكومت (اسلامى ) قرارداد بعدا حريث دو دختر يزدگرد (سوّم ) را براى على (عليه السلام ) فرستاد و آن حضرت ، شهر بانويه را به حسين (عليه السلام ) بخشيد و از او امام زين العابدين (عليه السلام ) به دنيا آمد و ديگرى را به محمد بن ابوبكر بخشيد، كه از او قاسم بن محمد، متولّد شد و قاسم و امام سجّاد (عليه السلام ) با هم پسر خاله هستند.
و امام سجّاد به سال 38 هجرى (پنجم شعبان ) در مدينه متولّد شد، دو سال از آخر عمر جدّش اميرمؤ منان على (عليه السلام ) را درك كرد و دوازده سال از عمر عمويش امام حسن (عليه السلام ) را درك نمود و 23 سال با پدرش امام حسين (عليه السلام ) بود و بعد از پدر، 34 سال عمر كرد و سرانجام (بنابرمشهور، در روز 25 محرم ) سال 95 هجرى در سن حدود 56 سالگى در مدينه از دنيا رفت و دوران امامت او 34 سال بود و قبرش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه ) در كنار قبر عمويش امام حسن (عليه السلام ) است .
دلايل امامت امام سجّاد (ع )
دلايل صدق امامت امام علىّ بن الحسين (عليه السلام ) بسيار است مانند:
1 - او بعد از پدرش امام حسين (عليه السلام ) در جهت علم و عمل از همه مردم برترى داشت و به دليل عقل ، مقام امامت سزاوار آن كسى است كه در فضايل ، برترى دارد.
او نزديكتر به امام گذشته و سزاوارتر به مقام او نسبت به ديگران بود، هم در فضايل انسانى و هم از جهت نژاد و نسب و آن كس كه نزديكتر به امام قبل باشد، او سزاوارتر به عهده دارى مقام امامت است به دليل آيه ذوى الارحام . (146) و ماجراى حضرت زكريّا( عليه السلام ) كه در قرآن (147) آمده است .
3 - امامت از نظر عقل در هر زمانى لازم است و ادّعاى مدّعيان (دروغين ) امامت در زمان امام سجّاد (عليه السلام ) و در زمانهاى ديگر، بى اساس بود بنابراين ، مقام امامت تنها براى امام سجّاد (عليه السلام ) ثابت مى گردد؛ زيرا خالى بودن زمانى از امام ، محال مى باشد.
4 - از نظر عقل و روايات ثابت شده كه مقام امامت مخصوص عترت و خاندان پيامبر (148) (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و ادّعاى كسى كه قايل به امامت ((محمد حَنفيّه )) (فرزند على ( عليه السلام ) ) است ، باطل و بى اساس است ؛ زيرا درباره امامت او نصّى (روايت صريح از پيامبر و امامان قبل ) نرسيده ، بنابراين ، مقام امامت ، تنها براى على بن الحسين (عليهماالسلام ) ثابت مى گردد؛ زيرا در ميان دودمان پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى هيچ كس جز ((محمّد حنفيّه )) ادعاى امامت نشده است و محمّد حَنفيّه نيز همانگونه كه بيان شد از اين مقام خارج است .
5 - يكى از دلايل امامت امام سجاد (عليه السلام ) تصريح رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر امامت اوست ، چنانكه ((روايت لوح )) بيانگر اين مطلب است ، اين روايت را جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل نموده است . (149)
و همچنين امام باقر (عليه السلام ) آن را از پدرش و او از جدّش و او از حضرت فاطمه ( عليهاالسلام ) دختر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل نموده اند. و نيز جدّش اميرمؤ منان على ( عليه السلام ) در زمان حيات امام حسين (عليه السلام ) به امامت امام سجّاد (عليه السلام ) تصريح نموده است .
و همچنين امام حسين (عليه السلام ) به امامت آن حضرت ، وصيّت نموده است و آن را به عنوان امانت به اُمّ سلمه (يكى از همسران نيك رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) داده كه بعدا امام سجّاد (عليه السلام ) آن را از او گرفته است . (150) و اينكه تنها امام سجّاد (عليه السلام ) آن امانتها و وصيّت را از اُمّ سَلَمه درخواست نموده است دليل امامت درخواست كننده در ميان مردم است و اين خود بابى است كه جستجوگر در روايات به آن دست مى يابد و ما در اين كتاب در مقام شرح و بسط نيستيم تا به طور كامل به ذكر آن روايات بپردازيم و به همين مقدار اكتفا مى كنيم .
نام كتاب : نگاهى بر زندگى دوازده امام (ع)

مؤ لف : نابغه و فقيه بزرگ ، علامه حلّى

ترجمه : محمد محمدى اشتهاردى

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:30 ] [ مریم ]

گذرى بر زندگى امام سوّم حضرت حسين (ع )
بعد از امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مقام امامت به برادرش امام سوّم حضرت حسين بن على (عليهماالسلام ) رسيد، بر اساس گفتار صريح جدّش رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پدرش على (عليه السلام ) و بر اساس وصيّت برادرش امام حسن (عليه السلام ) كنيه او ((ابوعبداللّه )) بود كه در شب پنجم شعبان سال چهارم هجرت (140) در مدينه چشم به اين جهان گشود.
مادرش فاطمه (عليهاالسلام ) او را به حضور رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورد، آن حضرت از ديدار او شادمان شد و نامش را حسين گذارد و گوسفندى براى او قربانى كرد.
او و برادرش (حسن (عليه السلام ) ) به گواهى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دو آقاى جوانان بهشت مى باشند و به اتّفاق راءى همه علماى اسلام كه در آن هيچ شكّى نيست ، آنان دو ((سبط)) (141) پيامبر رحمت هستند و امام حسن (عليه السلام ) از سر تا سينه به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) شباهت داشت و امام حسين (عليه السلام ) از سينه تا پا شبيه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود.
و حسن و حسين (عليهماالسلام ) دو محبوب خاصّ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و دوگل خوشبوى مخصوص آن حضرت در ميان همه بستگان و فرزندانش ‍ بودند.
چند روايت در شاءن امام حسن و امام حسين (ع )
1 - ((زاذان )) مى گويد: از سلمان شنيدم مى گفت از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم درباره حسن و حسين (عليهماالسلام ) مى فرمود:
((اَللّهُمَّ اِنِّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَاَحِبّ مَنْ اَحَبَّهُما)).
((خدايا! من حسن و حسين (عليهماالسلام ) را دوست دارم پس آنان را دوست بدار و ((نيز)) دوست بدار آن كسى را كه آنان را دوست بدارد)).
و نيز فرمود:((كسى كه حسن و حسين (عليهماالسلام ) را دوست بدارد، او را دوست دارم وكسى راكه من دوست دارم خداوند او را دوست دارد و كسى را كه خدا دوست بدارد او را وارد بهشت مى كند و هر آن كس كه حسن و حسين (عليهماالسلام ) را دشمن دارد، من او را دشمن دارم و كسى را كه من دشمن بدارم ، خداوند او را دشمن بدارد و كسى را كه خداوند دشمن دارد او را داخل آتش هميشگى دوزخ گرداند)).
و نيز فرمود:((اين دوفرزندم ، دو گل خوشبوى من هستند)).
2 - ((ابن مسعود)) نقل مى كند:((رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نماز مى خواند (ديدم ) حسن و حسين آمدند و بر پشت رسول خدا (در سجده ) سوار شدند وقتى كه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر از سجده برداشت آنان را آرام گرفت و به زمين گذارد، وقتى كه به سجده دوّم رفت ، باز آنان با هم بر پشت آن حضرت سوار شدند. پس از نماز، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) يكى را بر زانوى راست و ديگرى را بر زانوى چپ گذارد و فرمود:((مَنْ اَحَبَّنِى فَلْيُحِبّ هذَيْنِ؛ كسى كه مرا دوست بدارد، بايد اين دو را دوست بدارد)).
حسن و حسين (عليهماالسلام ) دو حجّت خدا براى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سرگذشت ((مباهله )) (كه قبلاً خاطرنشان شد) بودند و دو حجّت خدا در دين اسلام بعد از پدرشان اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بودند.
3 - امام صادق (عليه السلام ) نقل كرد كه امام حسن (عليه السلام ) به اصحاب خود فرمود:
((خداوند داراى دو شهر است ؛ يكى از آنها در مشرق و ديگرى در مغرب است ، خداوند در اين دو شهر، افرادى را آفريده كه هرگز فكر نافرمانى از خدا نكرده اند، سوگند به خدا! در ميان اين دو شهر و در خود آن دو شهر، براى خداوند غير از من و برادرم حسين (عليه السلام ) هيچ كس حجّت بر بندگانش نيست )).
و نظير اين روايت از امام حسين (عليه السلام ) نقل شده كه در روز عاشورا به پيروان ابن زياد فرمود:
((چرا شما براى جنگ با من همدست شده ايد، بدانيد كه سوگند به خدا اگر مرا بكشيد يقينا آن كس را كه حجّت خدا بر شماست كشته ايد و سوگند به خدا بين ((جابلقا)) و ((جابرسا)) (يعنى در همه دنيا) پسر پيغمبرى كه خداوند به وسيله او بر شما احتجاج كند، غير از من نيست )).
منظور امام حسين (عليه السلام ) از ((جابلقا)) و ((جابرسا)) همان دو شهر (در مشرق و مغرب ) است كه در كلام امام حسن (عليه السلام ) آمده بود.
مقام امام حسن و امام حسين (ع ) در دوران كودكى
از براهين و نشانه هاى روشن اوج كمال حسن و حسين (عليهماالسلام ) (در دوران كودكى ) علاوه بر آنچه در جريان مباهله ذكر شد (كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن دو را كه كودك بودند با خود براى مباهله برد) يكى اينكه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آنان (با اينكه كودك بودند) بيعت كرد (142) و آن حضرت در ظاهر با هيچ كودكى غير از آنان بيعت ننموده است .
ديگر اينكه : آيات قرآن در شاءن آنان به خاطر كردار نيكشان بر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل گرديد، با اينكه خردسال بودند و نظير آن در مورد هيچ كسى نازل نشده است ، خداوند در قرآن مى فرمايد:
(وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاَسِيراً # اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَلا شُكُوراً # اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً # فَوَقيهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَلَقّيهُم نَضْرَةً وَسُرُوراً - وَجَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً ). (143)
((آنان (پيامبر، على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام ) ) غذاى خود را به خاطر دوستى خدا، به مسكين و يتيم و اسير مى دهند (و مى گويند) ما شما را در راه خدا طعام مى دهيم ، از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسگزارى ، بى گمان ما از پروردگارمان مى ترسيم در روزى كه گرفته روى و پريشان باشد، پس خداوند آنان را از شَرّ آن روز نگاه داشت و آنان را شاد و خُرّم نمود و به خاطر صبر و شكيبائيشان ، خداوند بهشت و لباس حرير بهشتى را به آنان پاداش داد)).
اين گفتار خداوند، شامل حال حسن و حسين (عليهماالسلام ) همراه پدر و مادرشان شد و در ضمن بيانگر گفتار آن دو بزرگوار و حالت درونى آنان است و اين دو (گفتار، و حالت معنوى ) نشانگر آشكار امامت و حجّت بزرگ حسن و حسين (عليهماالسلام ) بر مردم مى باشد، چنانكه قرآن خبر از سخن گفتن حضرت مسيح (عليه السلام ) در گهواره مى دهد. (144) و همين معجزه و نشانه صدق نبوّت او بود و حكايت از آن داشت كه او در پيشگاه خدا از ويژگى مخصوصى برخوردار است ، به خاطر آن كرامتى كه بيانگر مقام ارجمند او در پيشگاه خدا و برترى او بر ديگران است . و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با صراحت به امامت امام حسين (عليه السلام ) و امامت برادرش تصريح كرده است آنجا كه فرموده است :
((اِبْناىَ هذانِ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا؛ اين دو پسرانم ، دو امام هستند خواه بپاخيزند (و بجنگند) و خواه بنشينند)) (و صلح كنند)).
و وصيّت امام حسن (عليه السلام ) بر امامت او دلالت دارد، چنانكه وصيّت اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بر امامت امام حسن (عليه السلام ) دلالت داشت بر اساس وصيّت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مورد امامت اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بعد از خودش .
امام حسين (ع ) در دوران امامت
(پس از شهادت امام حسن (عليه السلام ) در سال پنجاه هجرى ، امام حسين (عليه السلام ) به مقام امامت رسيد و امامت او يازده سال به طول انجاميد كه حدود ده سال آن در زمان خلافت معاويه بود).
امامت امام حسين (عليه السلام ) پس از شهادت امام حسن (عليه السلام ) به دليل آنچه قبلاً بيان شد، ثابت است و اطاعت از او بر همه مردم واجب خواهد بود هرچند به خاطر تقيّه ، مردم را به امامت خود دعوت نكند و بر اساس پيمان صلحى كه بين او و معاويه بود، مى بايست به آن وفا كند. روش امام حسن (عليه السلام ) در زمان معاويه همانند روش پدرش اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بود، در اين جهت كه على (عليه السلام ) با اينكه بعد از رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) امام برحقّ بود، خاموش نشست (يعنى جنگ نكرد).
همچنين روش امام حسين (عليه السلام ) در اين دوران ، همانند روش برادرش امام حسن ( عليه السلام ) پس از برقرارى صلح با معاويه بود كه با ترك جنگ و خوددارى زندگى مى كرد، اتّخاذ اينگونه روش - در برهه اى از زمان - به پيروى از روش رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود در آن وقت كه آن حضرت در مكّه ((در شِعْب ابوطالب )) توسّط مشركان محصور بود [كه ناگزير شد سه سال يعنى از سال هفتم تا نهم بعثت در آن شعب با خاموشى بسر برد] و يا در ماجراى هجرت و بيرون آمدن از مكّه ، در غار پنهان شد و خود را از ديد مشركان ، پنهان ساخت .
هجرت و جهاد امام حسين (ع )
هنگامى كه معاويه (در نيمه رجب سال شصت هجرى ) از دنيا رفت و دوران صلح (آتش ‍ بس ) كه مانع آن بود تا امام حسين (عليه السلام ) مردم را به امامت خود دعوت نمايد به پايان رسيد در محدوده توان و امكانات خود، مساءله رهبرى خود را آشكار ساخت و در هر فرصتى براى آگاهى بخشى به ناآگاهان استفاده نمود و رفته رفته يارانى به گرد او آمدند، آنگاه آن حضرت مردم را به جهاد و نبرد (با سلطنت يزيد و بنى اُميّه ) دعوت نمود و آماده جنگ شد و با اهل بيت و فرزندان خود از حرم خداو حرم رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (از مكّه و مدينه ) به سوى عراق رهسپار گرديد تا به كمك شيعيانش كه او را (به آمدن به كوفه ) دعوت نموده بودند، با دشمن جنگ كند.
امام حسين (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نخست پسرعمويش ((مسلم بن عقيل )) (عليه السلام ) را به سوى كوفه فرستاد و او را براى دعوت مردم به جهاد و گرفتن بيعت از مردم برگزيد، مردم كوفه با او براى جهاد، بيعت كردند و پيمان وفادارى خود را به او اعلام داشتند و خيرخواهيش را به جان پذيرفتند، ولى طولى نكشيد كه (وقتى ورق برگشت ) آنان بيعت خود را شكستند و دست از يارى او كشيدند و او را تسليم دشمن نمودند و دشمن (در يك جنگ نابرابر) او را كشت و مردم كوفه از مسلم (عليه السلام ) دفاع ننمودند. سپس (همين مردم اغفال شده ) براى جنگ با امام حسين (عليه السلام ) از كوفه خارج شدند، آن حضرت را (در سرزمين كربلا) محاصره كردند و او را از رفتن به شهرها بازداشتند و آنچنان او را در تنگنا قرار دادند كه نه راه گريزى داشت و نه يار و ياورى و بين او و آب فرات جدايى انداختند تا اينكه بر او دست يافتند و آن حضرت را (در يك جنگ نابرابر) كشتند و آن بزرگوار در حالى كه تشنه لب ، مجاهد، شكيبا، مخلص و مظلوم بود به شهادت رسيد، بيعتش را شكستند، حريم حرمتش را دريدند و به هيچ وعده او وفا نكردند و هرگونه رشته پيمان با او را گسستند و آن حضرت همچون پدر و برادرش شهيد شد.
فراز و نشيبهاى عمر امام حسين (ع )
امام حسين (عليه السلام ) روز شنبه دهم محرّم سال 61 هجرى بعد از نماز ظهر، مظلوم و تشنه لب به شهادت رسيد در حالى كه شكيبا بود و براى خدا و دستيابى به فيوضات الهى (به جهاد تا سرحدّ شهادت ) اقدام كرد، در اين وقت 58 سال از عمرش ‍ مى گذشت ، هفت سال (اوّل عمرش ) را با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) گذراند، 37 سال را با پدرش اميرمؤ منان على ( عليه السلام ) و 47 سال را با برادرش ‍ امام حسن (عليه السلام ) سپرى نمود و مدّت خلافتش بعد از برادرش يازده سال بود. در پاداش بلكه در وجوب زيارت مرقد شريف امام حسين ( عليه السلام ) روايات بسيار نقل شده است از جمله امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
((زِيارَةُ الْحُسَينِ بْنِ عَلِي (عليه السلام ) واجِبَةٌ عَلى كُلٍّ مَنْ يَقِرُّ لِلْحُسَيْنِ بِاْلاِمامَةِ مِنَ اللّهِ تَعالى )).
((زيارت (قبر) امام حسين (عليه السلام ) بر هركسى كه معتقد به امامت او از جانب خداست واجب است )).
و نيز فرمود:((پاداش زيارت امام حسين (عليه السلام ) معادل صد حجّ نيكو و صد عمره مقبول مى باشد)).
و رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:((مَنْ زارَ الْحُسَينَ (عليه السلام ) بَعْدَ مَوْتِهِ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ كسى كه بعد از شهادت حسين (عليه السلام ) مرقد او را زيارت كند، بهشت از براى اوست )).
و دراين باره روايات بى شمارى نقل شده است . (145)
فرزندان امام حسين (ع )
امام حسين (عليه السلام ) داراى شش فرزند بود:
1 - على بن الحسين (امام سجّاد) كُنيه او ((ابومحمّد)) بود، مادرش ((شاه زنان )) دختر يزدگرد (سوّم ) بود.
2 - على بن الحسين (عليه السلام ) (معروف به على اكبر) كه در كربلا در جريان عاشورا به شهادت رسد، مادرش ((ليلى )) دختر ابوقرة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود.
3 - جعفر بن حسين كه فرزند نداشت و مادرش از قبيله قُضاعيّه بود، و جعفر در زمان حيات امام حسين (عليه السلام ) از دنيا رفت .
4 - عبداللّه ، كه در روز عاشورا در آغوش پدر بود، تيرى از جانب دشمن به او اصابت كرد به طورى كه سرش را از بدنش جدا نمود و به شهادت رسيد.
5 - سكينه ، كه مادرش ((رباب )) دختر امرء القيس بن عدى از قبيله كلبى بود.
6 - فاطمه كه مادرش ((اُمّ اسحاق )) دختر طلحة بن عُبيداللّه از قبيله تَيْم بود.
نام كتاب : نگاهى بر زندگى دوازده امام (ع)

مؤ لف : نابغه و فقيه بزرگ ، علامه حلّى

ترجمه : محمد محمدى اشتهاردى

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:29 ] [ مریم ]

گذرى بر زندگى امام دوّم حضرت حسن مجتبى (ع )

بعد از اميرمؤ منان على (عليه السلام ) مقام امامت به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) رسيد. مادر امام حسن (عليه السلام ) حضرت فاطمه سرور بانوان دو جهان ، دختر پيامبر اسلام ، سيّد رسولان ، حضرت محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، كُنيه او ((ابومحمّد)) مى باشد.
او در شب نيمه ماه رمضان سال سوّم هجرى (135) در مدينه چشم به اين جهان گشود، مادرش حضرت فاطمه - سلام اللّه عَلَيها - روز هفتم تولدش اورا در پارچه حرير بهشتى - كه جبرئيل آن را براى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورده بود - پيچيد و نزد پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورد، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را ((حسن )) ناميد و گوسفندى براى او قربانى كرد، اين مطلب را جمعى ، از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده اند.
امام حسن ( عليه السلام )ازنظراخلاق وروش وسيادت ،شبيه ترين مردم به رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، اين موضوع را جماعتى از انس بن مالك نقل كرده اند كه او گفت :
((لَمْ يَكُنْ اَحَدٌ اَشْبَهُ بِرَسُولِ اللّهِ (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي )).
((هيچ كس نبود كه مانند حسن (عليه السلام ) به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) شباهت داشته باشد)).
روايت شده : حضرت فاطمه - سلام اللّه عَلَيها - حسن و حسين (عليهماالسلام ) را به حضور رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورد آن هنگام كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در بستر بيمارى و رحلت بود، عرض كرد:((اى رسول خدا! اين دو نفر، فرزندان تو هستند، پس چيزى را از طريق ارث به آنان برسان )).
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
((اَمَّاالْحَسنُ فَاِنَّ لَهُ هَيْبَتِى وَسَوْدَدِى وَاَمَّا الْحُسَيْنُ فَاِنَّ لَهُ جُودى وَشُجاعَتِى )).
((اما حسن (عليه السلام ) پس براى اوست وقار و شكوه و بزرگوارى من ، و اما حسين (عليه السلام ) پس از براى اوست سخاوت و شجاعت من )).
وصيت امام على (ع ) به امام حسن (ع )
امام حسن (عليه السلام ) وصىّ پدرش اميرمؤ منان بر خاندان و فرزندان و اصحاب پدرش بود و على (عليه السلام ) به او وصيّت كرد كه در آنچه وقف كرده و صدقه قرارداده نظارت كند و براى اين موضوع ، ((عهدنامه اى )) نوشت كه مشهور است .
و وصيت او به امام حسن (عليه السلام ) بيانگر نشانه ها و اركان دين و چشمه هاى حكمت و برنامه هاى اخلاقى است و بيشتر دانشمندان بزرگ ، اين وصيّت را نقل كرده اند و بسيارى از فقها و انديشمندان در جهت دين و دنياى خود از دستورهاى آن وصيّت ، بهره مند شده اند. (136)
سخنرانى امام حسن (ع ) بعد از شهادت پدر
هنگامى كه اميرمؤ منان على (عليه السلام ) از دنيا رفت ، امام حسن (عليه السلام ) براى مردم خطبه خواند و حق خود (يعنى حقوق رهبرى ) را براى مردم بيان كرد، ياران پدرش با آن حضرت بيعت كردند، بر اين اساس كه هركه با او مى جنگد، بجنگند و با هر كه با او در صلح هست ، در صلح باشند.
((ابواسحاق سبيعى )) و ديگران نقل كرده اند: در صبح آن شبى كه اميرمؤ منان على ( عليه السلام ) از دنيا رفت ، امام حسن (عليه السلام ) براى اصحاب سخنرانى كرد، پس از حمد و ثناى الهى و درود فرستادن بر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
((شب گذشته مردى از ميان شما رفت كه پيشينيان در كردار نيك ، از او پيشى نگرفتند و آيندگان در رفتار، به او نخواهند رسيد، او همواره همراه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با دشمنان جنگيد وبا نثار جانش از حريم پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دفاع نمود، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگام روانه كردن او به سوى جبهه ها، پرچمش را به او مى داد، جبرئيل در جانب راست او و ميكائيل در جانب چپ او، آن حضرت را درميان مى گرفتندوازجبهه برنمى گشت تاخداوند،فتح و پيروزى را به دست او ايجادكند.
در همان شبى كه عيسى بن مريم (عليه السلام ) به سوى آسمان عروج كرد و حضرت يوشع بن نون وصىّ موسى (عليه السلام ) وفات يافت ، از دنيا رفت و از مال دنيا جز هفتصد درهم باقى نگذارد، اين هفتصد درهم از جيره اى بود كه از حق بيت المال خود زياد آمده و مى خواست با آن خادمى براى خانواده اش خريدارى كند، در اين هنگام گريه گلوى امام حسن را گرفت و گريه كرد و همه حاضران با او گريه كردند)). سپس ‍ فرمود:
((من پسربشير(مژده دهنده ، يعنى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) هستم ، من پسر نذير (هشدار دهنده يعنى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) )هستم ، من پسر كسى هستم كه به اذن خدا مردم را به سوى خدا دعوت مى كرد، من پسر چراغ تابناك هدايت هستم ، من از خاندانى هستم كه خداوند، پليدى و ناپاكى را از آنان دور ساخت و آنان را به طور كامل پاكيزه نمود. (137) من ازخاندانى هستم كه خداونددوستى به آنان را در قرآنش واجب كرده و فرموده است :
(... قلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْلَهُ فِيها حُسْناً ... ). (138)
اى پيامبر! بگو من پاداشى براى رسالت نمى خواهم ، مگر دوستى در حق خويشاوندان و هركه نيكى كند، بر نيكى او بيفزاييم )).
منظور از ((حسنه )) (نيكى ) در اين آيه ، دوستى ما خاندان است و سپس (سخنرانى را به پايان رساند و) نشست .
بيعت مردم با امام حسن (ع )
پس از خطبه امام حسن (عليه السلام ) عبداللّه بن عبّاس پيش روى آن حضرت ايستاد و خطاب به مردم گفت :((اى مردم ! اين (اشاره به امام ) پسر پيامبر شما و وصىّ امام شماست ، با او بيعت كنيد)).
مردم به اين دعوت ، پاسخ مثبت دادند و گفتند:((به راستى او (امام حسن ) چقدر در نزد ما محبوب است و چقدر حقّ او بر ما واجب مى باشد و با آن حضرت به عنوان خلافت بيعت كردند)).
و اين جريان در روز جمعه 21 ماه رمضان سال چهل هجرت (در كوفه ) واقع شد. آنگاه امام حسن (عليه السلام ) به تعيين استانداران و كارگزاران پرداخت و فرماندهان را نصب نمود و عبداللّه بن عبّاس را (براى استاندارى بصره ) به بصره فرستاد و شؤ ون كشور اسلامى را تنظيم نموده و زير نظر گرفت .
اعدام دوجاسوس معاويه و نامه امام حسن (ع ) به او
هنگامى كه خبر شهادت اميرمؤ منان على (عليه السلام ) به معاويه (كه در شام بود) رسيد و همچنين به او خبر رسيد كه مردم با پسر على ، امام حسن (عليهماالسلام ) بيعت كرده اند، دو مرد را به عنوان جاسوس به طور مخفى براى گزارش اطلاعات به كوفه و بصره فرستاد، مردى از طايفه ((حِمْيَر)) را به كوفه فرستاد و مردى از دودمان ((بنى قين )) را به بصره روانه كرد تا آنچه يافتند براى معاويه بنويسند و جريان خلافت امام حسن (عليه السلام ) را تباه سازند.
امام حسن (عليه السلام ) از نيرنگ معاويه و جاسوسهاى او اطّلاع يافت ، دستور داد آن مرد حميرى را كه نزد حجامت كننده اى (خون گيرى ) پنهان شده بود، بيرون آوردند و گردن زدند و نامه اى به بصره نوشت (و كارگزاران آن حضرت در بصره ) جاسوس ‍ بنى قينى را كه در نزد طايفه بنى سليم پنهان شده بود، بيرون آوردند و گردن زدند.
سپس امام حسن (عليه السلام ) براى معاويه نامه نوشت و آن نامه اينگونه بود:
((بعد از حمد و ثناى الهى ، تو مردانى را به عنوان حيله گرى و غافلگيرى مى فرستى و جاسوسانى را گسيل مى دارى ، گويى جنگ را دوست مى دارى و من آن را نزديك مى بينم ، در انتظار آن باش - اِنْ شاءَ اللّهِ تَعالى - و به من گزارش رسيده كه تو خشنودى مى كنى به موضوعى (يعنى به درگذشت على (عليه السلام ) ) كه هيچ خردمندى ، براى آن خشنودى و شماتت نمى كند، بى شك كار تو همانند كسى است كه پيشينيان درباره اش گفته اند:[tr][td]فَقُلْ لِلَّذِى يَبْغِى خِلافَ الَّذِى مَضى[/td][/tr] [tr][td]تَجَهَّزْ لاُِخْرى مِثلِها فَكَاَنْ قَدِ[/td][/tr] [tr][td]فَاِنّا وَمَنْ قَدْماتَ مِنّا لَكَالَّذِى[/td][/tr] [tr][td]يَرُوحُ فَيَمْسِى لِلْمَبِيتِ لِيَغْتَدِى[/td][/tr] به آن كسى كه خلاف روند ديگران كه در گذشته اند را مى جويد، بگو آماده باش براى رفتن همانند ديگران كه گويى سراغ تو نيز آمده است (همانگونه كه مرگ دامنگير ديگران شد دامنگير تو نيز مى شود) زيرا ما و آن شخصى كه از ما مرده است ، همانند كسى هستيم كه شب به جايى برود و در آنجا تا صبح بماند و سپس از آنجا كوچ نمايد)).
جريان دردناك شهادت امام حسن (ع )
از جمله رواياتى كه پيرامون علّت شهادت امام حسن (عليه السلام ) نقل شده از مغيره است كه گفت :((وقتى كه ده سال از خلافت معاويه گذشت و تصميم گرفت تا براى جانشينى پسرش يزيد از مردم بيعت بگيرد، براى ((جُعْدَه )) دختر اشعث بن قيس (سردسته منافقان ) پيام فرستاد كه اگر حسن (عليه السلام ) را مسموم كنى ، من تو را به همسرى پسرم يزيد درمى آورم و صدهزار درهم نيز براى او فرستاد. جُعْده ، امام حسن (عليه السلام ) را مسموم كرد. معاويه آن مبلغ پول را به او بخشيد، ولى او را همسر يزيد نكرد، بعدا مردى از خاندان طلحه با او ازدواج كرد و او داراى فرزندانى از جعده شد، وقتى كه بين آن فرزندان و ساير قبايل قريش درگيرى لفظى مى شد، فرزندان جعده را سرزنش مى كردند و مى گفتند:((يا بَنى مُسِمَّةِ اْلاَزْواجِ! اى پسران زنى كه خوراننده زهر به شوهرانش بود!)).
وصيت امام حسن (ع )
((عبداللّه بن ابراهيم مخارقى )) نقل مى كند: وقتى كه امام حسن (عليه السلام ) در حال احتضار بود، امام حسين (عليه السلام ) را طلبيد و به حسين (عليه السلام ) فرمود:((برادرم ! هنگام فراق است ، من به خداى خود مى پيوندم ، مرا با زهر مسموم نموده اند و جگرم در طشت افتاده است ، من آن كس را كه به من زهر داد، به خوبى مى شناسم و مى دانم كه اين زهر توسّط چه كسى فرستاده شد، در پيشگاه خداوند، خودم با او محاكمه مى كنم ، تو را به حقّى كه بر گردنت دارم سوگند مى دهم كه مبادا در اين باره سخنى بگويى ، در انتظار آنچه خداوند برايم پديد مى آورد، باش ، وقتى كه از دينا رفتم چشمم را بپوشان و مرا غسل بده و كفن كن و بر تابوتم بگذار و كنار قبر جدّم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ببر، تا با او تجديد ديدار كنم ، سپس مرا كنار قبر جدّه ام فاطمه (بنت اسد) ببر و در همانجا به خاك بسپار، اى پسر مادرم ! به زودى بدانى كه مردم گمان مى كنند تو مى خواهى جنازه ام را در كنار قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دفن كنى ، مى كوشند تا جلوگيرى كنند، تو را به خدا سوگند مى دهم مبادا به خاطر من به اندازه شيشه حجامتى ، خون ريخته شود)).
سپس درباره خانواده و فرزندان و آنچه از او باقى مانده سفارش كرد و امام حسين ( عليه السلام ) را بر آنان وصى قرار داد و همچنين او را بر آنچه پدرش اميرمؤ منان على ( عليه السلام ) وصيّت كرده بود، وصى خود كرد و شايستگى امام حسين (عليه السلام ) را براى خلافت بيان نمود و شيعيانش را به جانشينى آن حضرت راهنمايى كرد و به آنان فرمود:((بعد از من حسين (عليه السلام ) نشانه (اسلام و يادگار پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) است )).
جلوگيرى مروانيان از دفن جنازه
پس از آنكه امام حسن (عليه السلام ) چشم از جهان فروبست ، امام حسين (عليه السلام ) طبق وصيّت ، بدن او را غسل داد و كفن كرد و آن را بر تابوتى گذارد و براى تازه كردن ديدار به سوى قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) حمل نمود. مروان (كه آن هنگام از طرف معاويه فرماندار مدينه بود) با اطرافيانش (بنى اُميّه ) تصوّر كردند كه امام حسين (عليه السلام ) مى خواهد جسد برادرش را كنار قبر رسول خدا دفن نمايد، لذا با دارودسته خود اجتماع كردند و لباس جنگ پوشيدند تا از آن جلوگيرى نمايند.
وقتى كه امام حسين (عليه السلام ) جنازه برادر را به جانب قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورد تا تجديد عهد نمايد، مروانيان از هرسو به گرد هم آمدند، ((عايشه )) نيز سوار بر استر شده و به آنان پيوست و فرياد مى زد:
((ما لِى وَلَكُمْ تُرِيدُونَ اَنْ تَدْخُلُوا بَيْتِى مَنْ لا اُحِبُّ)).
((ما را به شما چكار؟ آيا مى خواهيد شخصى را به خانه من وارد كنيد كه من او را دوست ندارم )).
و مروان مى گفت :((چه بسا جنگى كه بهتر از شادى و آسايش است ، آيا عثمان در دورترين نقطه مدينه دفن گردد ولى حسن پيش قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دفن شود؟! هرگز اين كار نخواهد شد تا من شمشير به دست دارم (و قدرت در دست من است )).
نزديك بود فتنه و درگيرى شديدى بين بنى اُميّه و بنى هاشم روى دهد عبداللّه بن عبّاس با شتاب نزد مروان رفت و به او چنين گفت :((اى مروان ! از هرجا كه آمده اى به همانجا برگرد، ما قصد نداريم كه حسن (عليه السلام ) را در كنار قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاك بسپاريم بلكه قصد ما اين است كه با زيارت قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديدارمان را با آن حضرت تازه كنيم ، سپس جنازه را به كنار قبر جدّه اش فاطمه (بنت اسد (عليهاالسلام ) ) مى بريم و طبق وصيت آن حضرت و همانجا به خاك مى سپاريم و اگر امام حسن (عليه السلام ) وصيت مى كرد كه جنازه اش ‍ در كنار قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دفن شود به خوبى مى دانستى كه تو عاجزتر از آن هستى كه ما را از اين كار منع كنى ، ولى خود آن حضرت داناتر به خدا و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نگهدارى حرمت قبر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، از اينكه توهين وويران گرددچنانكه ديگرى اين كارراكردوبدون اذن او، داخل خانه اش ‍ شد)).
سپس ابن عباس به عايشه رو كرد و گفت :
((واسَوْاءَتاهُ! يَوْماً عَلى بَغْلٍ وَيَوْماً عَلى جَمَلٍ تُرِيِديِنَ اَنْ تَطْفِئِى نُورَاللّهِ وَتُقاتِليِنَ اَوْلِياءَاللّهِ، اِرْجِعِى ...)).
((اين چه رسوايى و بى شرمى است ؟ روزى سوار بر استر و روزى سوار بر شتر مى شوى و مى خواهى نور خدا را خاموش كنى و با دوستان خدا بجنگى ، برگرد از آنچه ترس داشتى كار مطابق خواسته تو شده و آنچه را دوست دارى به آن رسيده اى (آرام باش كه ما تصميم بر دفن جنازه امام حسن (عليه السلام ) در كنار قبر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نداريم ) و سوگند به خدا - گرچه طول بكشد - روزى خواهد آمد كه خداوند انتقام اين خاندان نبوّت را از شما بگيرد)). (139)
امام حسين (عليه السلام ) به پيش آمد و فرمود:((اگر وصيت امام حسن (عليه السلام ) به من نبود كه حتى به اندازه شيشه خون حجامتگرى در مورد من خونريزى نشود، شما به خوبى مى فهميديد كه چگونه شمشيرهاى خدا در مورد شما به كار گرفته مى شد (و شما را سر جاى خود مى نشاند) شما رشته پيمانهاى ميان ما و خود را گسستيد و آنچه را كه ما با شما شرط كرديم ، نابود كرديد)).
سپس امام حسين (عليه السلام ) با همراهان ، جنازه امام حسن (عليه السلام ) را به سوى بقيع بردند و در كنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد (مادر على (عليه السلام ) ) به خاك سپردند.
امام حسن (عليه السلام ) در روز 28 صفر سال پنجاه هجرى در حالى كه 48 سال از عمرش مى گذشت ازدنيارفت ،دوران خلافتش ده سال بود،برادرووصيّش امام حسين ( عليه السلام ) جنازه او را غسل داد و كفن كرد و در كنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد، به خاك سپرد.
فرزندان امام حسن (ع )
امام حسن (عليه السلام ) پانزده فرزند پسر و دختر داشت كه عبارت بودند از:
1 - زيد.
2 - اُمّ الحسن .
3 - اُمّ الحسين (مادر اين سه نفر ((اُمّ بشير)) دختر ابومسعود، عقبة بن عمروبن ثعلبه از قبيله خزرج بود).
4 - حسن مُثَنّى (مادرش ((خَوْله )) دختر منظور فزارى بود).
5 - عمر.
6 - قاسم .
7 - عبداللّه .
8 - عبدالرّحمان .
9 - حسين كه لقبش ((اَثْرَم )) بود.
10 - طلحه .
11 - فاطمه (مادراين سه نفر((اُمّ اسحاق )) دختر طلحة بن عبيداللّه تيمى بود).
12 - ام عبداللّه .
13 - فاطمه .
14 - اُمّ سَلَمه .
15 - رُقَيّه .

نام كتاب : نگاهى بر زندگى دوازده امام (ع)

مؤ لف : نابغه و فقيه بزرگ ، علامه حلّى

ترجمه : محمد محمدى اشتهاردى
[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:28 ] [ مریم ]

- على (عليه السلام ) نخستين امام مؤ منين و رهبر مسلمانان و اوّلين خليفه بعد از رسول خدا، پيامبر راستين و امين اسلام محمّد بن عبداللّه خاتم پيامبران - صلوات خدا بر او و دودمان پاكش باد - است (46) او كه برادر و پسر عمو و وزير پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و داماد آن حضرت ؛ يعنى شوهر دخترش حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - سرور بانوان دو جهان است ، اميرمؤ منان على بن ابيطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف ، سرور اوصيا - بهترين صلوات و سلام بر او باد - .
2 - كنيه على (عليه السلام ) ابوالحسن است ، او در روز جمعه سيزدهم رجب سال سى ام ((عام الفيل )) (ده سال قبل از بعثت ) در مكه در بيت الحرام داخل كعبه خانه خدا، ديده به اين جهان گشود كه هيچ كس قبل از او و بعد از او، در اين خانه خدا تولّد نيافت و نمى يابد و اين نشانگر موهبت و احترام و توجّه خاصّ خداوند به وجود على (عليه السلام ) است و بيانگر مقام بسيار ارجمند اوست .
3 - مادر آن بزرگوار، فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف (س ) است كه براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (نيز) همچون يك مادر بود و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در دامن او رشد كرد و آن حضرت هميشه سپاسگزار نيكيهاى او بود. فاطمه بنت اسد، در صف نخستين ايمان آورندگان به اسلام ، ايمان آورد و همراه جمعى از مهاجرين با آن حضرت به سوى مدينه هجرت كرد و وقتى كه از دنيا رفت (47) ، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را با پيراهن مخصوص خود كفن نمود تا به وسيله آن از آزار حشرات زمين حفظ گردد و در قبر او (قبل از دفنش ) خوابيد تا بدين وسيله فشار قبر به او نرسد و اقرار به امامت پسرش اميرمؤ منان على (عليه السلام ) را به او تلقين كرد، تا پس از دفن ، وقتى از او در مورد آن سؤ ال شد بتواند پاسخ دهد و اين همه توجّهات مخصوص پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مادر على (عليه السلام ) به خاطر آن مقام ارجمندى بود كه او در نزد پروردگار و نزد آن حضرت داشت . اين سرگذشت بين تاريخ نويسان مشهور است .
4 - اميرمؤ منان على (عليه السلام ) و برادرانش (طالب ، عقيل و جعفر) نخستين كسانى هستند كه از دو سو (هم از ناحيه پدر و هم از ناحيه مادر) از نسل هاشم بن عبد مناف هستند، به اين خاطر و به خاطر نشو و پرورش آن حضرت در دامان رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تحصيل كمالات معنوى از او، به دوشرافت نايل گرديد (شرافت نسب و شرافت پرورش و آموزش از دامان فرهنگ ساز رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )).
5 - على (عليه السلام ) نخستين فردى بود كه قبول اسلام كرد و به خدا و رسولش ‍ ايمان آورد و هيچ كس از اهل بيت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و از اصحاب ، در اين جهت به او نرسيد و او نخستين مردى بود كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را دعوت به اسلام كرد و او آن را پذيرفت و همواره از دين اسلام حمايت مى كرد و با مشركان مبارزه مى نمود و از حريم ايمان دفاع مى كرد و گمراهان و سركشان را سركوب مى نمود و دستورات دين و قرآن را منتشر مى ساخت و به عدالت ، حكم مى كرد و به كارهاى نيك دستور مى داد.
6 - على (عليه السلام ) بعد از بعثت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) تا رحلت آن حضرت يعنى در طول 23 سال ، همواره همراه ، همراز و همكار پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، در سيزده سال قبل از هجرت (در بحران مبارزه شديد با مشركان ) شريك تنگاتنگ غمهاى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، بيشترين دشواريها و رنجهاى اين دوره را تحمّل نمود و ده سال بعد از هجرت به سوى مدينه ، يگانه مدافع اسلام و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) از شر مشركان بود و براى حفظ جان (و هدف ) پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با كافران جنگيد و در اين راستا جانش را در طبق اخلاص نهاد و فداى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سپر بلا براى اسلام نمود و اين شيوه ادامه داشت تا آن هنگام كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رحلت كرد و خداوند او را به سوى بهشت خود برد و در ارجمندترين جايگاه بهشتى ، جايش داد، هنگام رحلت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ، على (عليه السلام ) 33 سال داشت .
امت اسلام درباره امامت على (عليه السلام ) در همان روز رحلت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اختلاف نمودند، شيعيان او يعنى همه بنى هاشم و (افراد برجسته اى مانند:) سلمان ، عمّار، ابوذر، مقداد، خزيمة بن ثابت (ذوالشّهادتين )، ابوايّوب انصارى ، جابر بن عبداللّه انصارى ، ابوسعيد خدرى . و امثال آنان از بزرگان مهاجر و انصار، معتقد بودند كه على (عليه السلام ) خليفه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از آن حضرت است و امام برحق مى باشد؛ زيرا او در فضايل و راءى و كمالات بر همگان سبقت و برترى دارد، هم در ايمان و هم در علم و آگاهى به احكام و هم در جهاد و مبارزه با دشمنان ، بر همه پيشى گرفته است و در زهد و پارسايى و خير و صلاح ، بين او و ديگران ، فاصله بسيار بود و اصلاً ديگران را نمى شد با او مقايسه كرد و در قرب منزلت و خويشاوندى به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هيچ كس چون او نبود.
آيه ولايت
صرف نظر از اين امور، خداوند در قرآن ، به ولايت و امامت او تصريح كرده ، آنجا كه مى خوانيم :
(اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذيِنَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْ راكِعُونَ ). (48)
((سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پيامبر او و آنان كه ايمان آوردند و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع ، زكات مى پردازند)).
و (بر مطلعين ) آشكار است كه غير از على (عليه السلام ) كسى نبود كه در ركوع ، صدقه بدهد (49) و به اتفاق ارباب لغت ، واژه ((ولىّ)) به معناى ((برتر و سزاوارتر)) است و وقتى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) به حكم قرآن برترين و سزاوارترين بوده و بر خود مردم اَوْلى و سزاوارتر باشد - زيرا به تصريح قرآن (در آيه فوق ) اين موهبت به او داده شده - در اين صورت بدون هرگونه ابهام واجب است كه همه مردم از او اطاعت كنند، چنانكه اطاعت آنان از خدا و رسول خدا واجب مى باشد.
آيه انذار
دليل ديگر حديث ((يومُ الدّار)) است كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرزندان و نوادگان عبدالمطلب را (در آغاز بعثت ) براى دعوت به اسلام در خانه اش جمع كرد (50) آنان در آن روز چهل مرد - يكى كمتر يا يكى زيادتر - بودند (چنانكه محدّثين ذكر كرده اند) و سپس به آنان فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب ! خداوند مرا به پيامبرى بر همه مردم جهان برانگيخت و بخصوص مرا پيامبر شما نمود، و فرمود:
(وَاَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الاقْرَبِينَ ) (51) ؛ ((و خويشاوندان نزديكت را انذار كن )).
و من شما را به دو كلمه اى كه گفتن آن در زبان آسان است ، ولى در ميزان گران و سنگين مى باشد و شما در پرتو اين دو كلمه ، سرور عرب و عجم خواهيد شد و همه امّتها به خاطر اين دو كلمه مطيع شماخواهند گرديد و شما در پرتو آن وارد بهشت مى شويد و از آتش دوزخ ، نجات مى يابيد، دعوت مى كنم و آن دو كلمه عبارت است از:
الف : گواهى به يكتايى و بى همتايى خدا.
ب : گواهى به اينكه من رسول خدا هستم .
هر آن كس پاسخ مثبت به اين دعوتم بدهد و در پيشبرد اين دعوت مرا يارى كند، او برادر، وصىّ و وزير و وارث من ، بعد از من است .
در ميان آن جمعيّت (چهل نفر) هيچ كس به اين دعوت ، پاسخ نداد تنها امير مؤ منان على (عليه السلام ) از ميان آن جمعيت ، در پيش روى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) برخاست ، با اينكه كوچكترين آنان از نظر سال (52) بود و ساق پايش از ساق پاى همه آنان نازكتر و ناتوانترين آنان به چشم مى خورد (53) ، گفت : ((اى رسول خدا! من تو را در اين راستا يارى مى كنم )).
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او فرمود:
((اِجْلِسْ فَاَنْتَ اَخِى وَوَصِيّى وَوَزِيرِى وَوارِثى وَخَلِيفَتِى مِنْ بَعْدِى )).
((بنشين كه تو برادر من و وصىّ من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من هستى )).
و اين ، گفتار صريح و روشنى است در مورد جانشينى على (عليه السلام ) .
حديث غدير
دليل ديگر، گفتار رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ماجراى ((غدير خُمّ)) است كه همه امّت اسلامى براى شنيدن سخن آن حضرت در سرزمين غدير، اجتماع كردند. (54) پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ضمن گفتارش به آنان فرمود:((اَلَسْتُ اَوْلى بِكُمْ مِنْكُمْ بِاَنْفُسِكُمْ؛ آيا من به شما از خودتان به خودتان برتر و سزاوارتر نيستم ؟))
همه در پاسخ گفتند:((آرى ، خدا را گواه مى گيريم )).
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به دنبال اين سخن ، بدون فاصله فرمود:((مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىُّ مَوْلاهُ؛ ((هركس كه من مولا و رهبر او هستم ، پس على (عليه السلام ) مولا و رهبر اوست )).
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با اين سخن ، اطاعت از على (عليه السلام ) و ولايتش (يعنى رهبرى و فرمانروائيش ) را بر اُمّت واجب كرد چنانكه اطاعت و فرمانروايى خودش بر آنان واجب ، بود و در اين مورد از آنان اقرار گرفت و آنان انكار نكردند. و اين جريان نيز دليل روشنى بر امامت و جانشينى على (عليه السلام ) است و هيچ گونه ابهامى در آن نيست .
حديث مَنْزلَت
دليل ديگر ((حديث مَنْزِلَت )) است كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامى كه با سپاه اسلام روانه سرزمين تبوك (در سال نهم هجرت ) بود به على (عليه السلام ) رو كرد و فرمود:
((اَنْتَ مِنِّى بِمَنْزَلَةِ هارُونُ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدِى )).
((نسبت مقام تو به من ، همانند نسبت مقام هارون به موسى (عليه السلام ) است ، با اين فرق كه بعد از من ، پيامبرى نخواهد بود)).
با اين بيان ، مقام وزارت و اختصاص در دوستى و برترى بر همگان و جانشينى آن حضرت در زمان حيات پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعد از حياتش را فرض و ثابت كرد، چنانكه قرآن به همه اين ويژگيها در مورد هارون نسبت به موسى (عليه السلام ) گواهى مى دهد، خداوند در اين باره مى فرمايد موسى گفت :
(وَاجْعَلْ لِى وَزِيرا مِنْ اَهْلى # هارُونَ اَخِى # اشْدُدْ بِهِ اَزْرِى # وَاَشْرِكْهُ فِى اَمْرِى # كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرا # وَنَذْكُرَكَ كَثِيرا # اِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصيِرا ). (55)
((خدايا! وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ، برادرم هارون را، به وسيله او پشتم را محكم كن ، او را در كار من شريك گردان تا تو را بسيار تسبيح گوييم و تو را بسيار ياد كنيم ، چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده اى )).
خداوند در پاسخ به درخواست موسى (عليه السلام ) فرمود:(... قَدْ اُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى ) (56) ؛ ((آنچه را خواسته اى به تو داده شد اى موسى )).
مطابق اين آيات ، شركت هارون (عليه السلام ) با موسى (عليه السلام ) در نبوّت و وزارت براى اجراى رسالت و پشتيبانى محكم هارون از موسى (عليه السلام ) ثابت شد.
و موسى در مورد خلافت و جانشينى هارون ، به خدا عرض كرد:
(... اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَاَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ). (57)
((جانشين من در ميان قوم من باش (و آنان را) اصلاح كن و از روش مفسدان پيروى منما)).
به اين ترتيب ، خلافت هارون از جانب موسى (عليه السلام ) مطابق آيات روشن قرآن ، ثابت شد.
با توجّه به اين جريان ، وقتى كه پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى امير مؤ منان على (عليه السلام ) همه ويژگيهاى هارون ، نسبت به موسى (عليه السلام ) را قرار داد و على (عليه السلام ) را همچون هارون (جز در مقام نبوّت ) دانست ، معنايش ‍ در حقيقت اين است كه بر على (عليه السلام ) عهده دارى وزارت و پشتيبانى استوار از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) واجب مى گردد و برترى على (عليه السلام ) بر ديگران روشن مى شود و پيوند ناگسستنى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با على (عليه السلام ) آشكار مى گردد، سپس خلافت و جانشينى على (عليه السلام ) از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به ثبوت مى رسد؛ زيرا به استثناى خصوص نبوّت نه غير آن همه مقامات هارون نسبت به موسى (عليه السلام ) براى على (عليه السلام ) نسبت به پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از جمله آن جانشينى هارون نسبت به موسى باشد، ثابت مى گردد، خلافت در زمان حيات پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق صريح گفتار پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ثابت مى شود و خلافت بعد از رحلت آن حضرت نيز از استثناء خصوص نبوّت ، استفاده مى شود (زيرا پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) )فرمود:((بعد از من پيامبرى نخواهد آمد)).
مفهومش اين است كه على (عليه السلام ) غير از مقام نبوّت ، تمام مقامات ديگر، از جمله جانشينى - حتى بعد از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) - را دارد (اين بود چند نمونه از دلايل روشن كه بيانگر حقّانيت امامت و خلافت على (عليه السلام ) بود) و امثال اين دلايل بسيار است كه براى رعايت اختصار، از آنها خوددارى شد.
نام كتاب : نگاهى بر زندگى دوازده امام (ع)

مؤ لف : نابغه و فقيه بزرگ ، علامه حلّى

ترجمه : محمد محمدى اشتهاردى

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:27 ] [ مریم ]

مختصرى از فضايل و اعمال شب و روز جمعه
بدانكه شب و روز جمعه را امتياز تام است از ساير ليالى و ايام بمزيد رفعت و شرافت و مضاعف شدن ثواب حسنات و عقاب سيئات و استجابت دعوات و آمرزش خطيئات .
آفتاب طالع نگرديده است در روزى كه بهتر از روز جمعه باشد و در حديث نبوى است كه شب و روز جمعه ، بيست و چهار ساعت است و در هر ساعت ، حق تعالى ششصد هزار كس را از جهنم آزاد كند.
از حضرت صادق عليه السلام مرويستكه هر كه بميرد ما بين زوال روز پنجشنبه تا زوال جمعه ، خدا پناه دهد او را از فشار قبر و نيز فرموده كه چون عصر روز پنجشنبه ميشود، ملائكه از آسمان بزير ميآيند با قلمهاى طلا و صحيفه هاى نقره و نمينويسند در پسين پنجشنبه و شب و روز جمعه تا آفتاب غروب كند بغير از صلوات بر محمد و آل محمد.
در حيديثى است كه چون برادران (يوسف ) از حضرت يعقوب استدعاى طلب آمرزش كردند، فرمود: (سوف استغفرلكم ربى ) يعنى بعد از اين استغفار خواهم كرد براى شما از پروردگار خود، حضرت فرمود كه تاءخير كرد كه در سحر شب جمعه دعا كند تا مستجاب گردد.
و نيز فرمودند كه چون شب جمعه ميآيد، ماهيان دريا، سر از آب بيرون ميآورند و ووحشيان صحرا، گردن ميكشند و حق تعالى را ندا مى كنند كه پروردگارا ما را عذاب مكن بگناهان آدميان و فضايل شب و روز جمعه زيادتر از آنستكه در اينجا ذكر شود.
دراينجا سه مقام است :
مقام اول - در اعمال روز پنجشنبه است و آن چند امر است :
1 - در نماز صبح اينروز و روز دوشنبه ، سوره (هل اتى ) بخواند.
2 - كسيكه حاجتى داشته باشد در اول صبح اينروز پى حاجت خود رود و چون متوجه حاجت خود شود، بخواند (حمد) و (معوذتين ) و (توحيد) و (قدر) و (آية الكرسى ) و پنج مرتبه آيه آخر سوره (آل عمران ) را، پس بگويد:
(( مولاى انقطع الرجاء الامنك و خابت الامال الافيك اسئلك الهى بحق من حقه واجب عليك ممن جعلت له الحق عندك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تقضى حاجتى )) .
3 - سوره (مائده ) را در اينروز بخواند.
4 - در اين روز، زيارت قبور شهداء مؤ منين كند.
5 - از مشاهد مشرفه بيرون نرود، تا جمعه بگذرد.
6 - حجامت در اين روز، مستحب است و دواخوردن خوب نيست .
7 - در اين روز، مهياى جمعه شود بگرفتن شارب و ناخنها و گذاشتن يكى از آنها را براى روز جمعه كه در جمعه گرفته شود.
8 - غسل جمعه كند اگر ترس داشته باشد كه در جمعه ممكن نشود غسلش .
9- هزار مرتبه صلوات بفرستد.
10 - دو ركعت نماز كند، درركعت اول بعد از حمد سيصد مرتبه (توحيد) بخواند و در دوم ، دويست مرتبه .
11 - اگر حاجتى داشته باشد، بخوانمد نماز حوائج را كه حضرت صادق (ع ) تعليم (اسماعيل بن قيس موصلى ) كرده بنحويكه در (هديه ) ايراد كردم .
12 - در آخر روز، استغفار كند باين نحو:
(( استغفر الله الذى لا اله الا هوالحى القيوم و اتوب اليه توبة عبد خاضع مسكين مستكين لا يستطيع لنفسه صرفا و لاعد لا و لا نفعا و لا ضراو لاحيود و لامونا و لا نشورا و صلى الله على محمد و عترته الطيبين الطاهرين الاخيار الابرار و سلم تسليما. ))
مقام دوم - در اعمال شب جمعه است و آن چند عمل است :
1 - بسيار صلوات بر محمد و آل او بفرستد و اقلش صد مرتبه است و آنچه زياد كند، بهتر است .
2 - بسيار بگويد: )) سبحان الله والله اكبر و لا اله الا الله )) .
3 - اين سوره ها را بخواند كه براى هر يك فواى و ثواب بسيارى است : (بنى اسرائيل )، (كهف ) و (شهراء) (نمل )، (قصص )، (يس )، (ص )، (احقاف )، (واقعه )، (لقمان )، (الم سجده )، (طور)، (حم دخان )، (اقترب ) و (جمعه ) و اگر فرصت ندارد، اختيار كند، هفت تاى اول را.
4 - در ركعت اول نماز مغرب و عشاء، سوره (جمعه ) بخواند و در دوم مغرب (توحيد) و دوم عشاء (اعلى ) بخواند.
5 - دعا در حق مؤ منين بسيار كند، چنانچه حضرت زهرا عليها السلام مى نمودند و اگر براى ده نفر از برداران مؤ من كه مرده باشند طلب آمرزش كند وارد شده كه بهشت براى او واجب ميشود.
6 - نماز حاجت و نماز (خضر) بخواند، چنانچه در (هديه ) ذكر كردم .
7 - هفتمرتبه بخواند:
(( اللهم ربى لا اله الا انت خلقتنى و انا عبدك و ابن امتك و فى قبضتك و ناصيتى بيدك امسيت على عهدك و وعدك ما استطعت اعوذ برضاك من شر ماصنعت ابوء بنعمتك و ابوء بذنبى فاغفرلى ذنوبى ان لا يغفر الذنوب الا انت )) .
8 - آنكه بخواند دعاى كميل را.
9- بخواند دعاى (( اللهم من تعباء و تهياء) را كه در روز جمعه و شب عرفه نيز خوانده ميشود.
10 - (انار) تناول كند، چنانچه حضرت صادق (ع ) در هر شب جمعه ميل ميفرمود و اگر در وقت خوابيدن بخورد، شايد بهتر باشد چه آنكه روايت شده كه هر كه در وقت خوابيدن (انار) بخورد، ايمن خواهد بود در نفس خود تا صبح و سزاوا است كه هرگاه (انار) بخورد دستمالى در زير آن پهن كند كه دانه اش را ضبط كند و بعد از آن بخورد و در (انار) خود ديگرى را شريك نكند.
مقام سوم - در اعمال روز جمعه است و ان چند عمل است :
1 - آنكه در نماز صبح اين روز، در ركعت اول ، سوره (جمعه ) بخواند و در دوم (توحيد).
2 - بعد از نماز صبح پيش ازآنكه سخن گويد، اين دعا را بخواند تا كفاره گناهان او باشد از جمعه تا جمعه ديگر:
(( اللهم ماقلت فى جمعتى هذه من قول او حلفت فيها من حلف او نذرت فيها من نذر فمشيتك بين يدى ذلك كله مماشئت منه ان يكون كان و مالم تشا منه لم يكن اللهم اغفرلى و تجاوز عنى اللهم من صليت عليه فصلواتى عليه و من لعنت فلعنتى عليه )) .
و اقلا در ماهى يك مرتبه اين عمل را بجا آورد.
3 - روايت است كه هر كه بعد از نماز ظهر و نماز صبح در روز جمعه و غير جمعه بگويد:
(( اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم )) ، نميرد تا حضرت قائم (ع ) را دريابد.
4 - بعد از نماز صبح ، سوره (رحمن ) بخواند و بعد (( از فباى الا ربكما تكذبان )) بگويد: (( لا بشى من الاءك رب اكذب )) .
5 - (شيخ طوسى ) فرموده كه سنت است بعد از نماز صبح روز جمعه صد مرتبه (توحيد) و صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد، بفرستد و صد مرتبه استغفار كند و هر يك از اين سوره ها را بخواند: (نساء)، (هود)، (كهف )، (صافات ) و (الرحمن ).
6 - سوره (احقاف ) و (مؤ منين ) را بخواند.
7 - سوره (جحد) را پيش از طلوع افتاب ، ده مرتبه بخواند و دعا كند تا دعايش مستجاب شود.
8 - غسل جمعه كند و آن از سنتهاى مؤ كده است و وقت آن بعد از طلوع فجر است تا زوال آفتاب و هر چه بزوال نزديك شود، بهتر است .
9- سر را به (خطمى ) شويد.
10- ناخن و شارب بگيرد و در آن حسين بخواند: (( بسم الله و بالله و على سنة صلى الله عليه وآله )) و در گرفتن ناخن ، ابتداء كند بانگشت كوچك دست چپ و ختم كند بانگشت كوچك دست چپ و ختم كند بانگشت كوچك دست راست و همچنين كند در گرفتن ناخنهاى پاى خود.
11 - بوى خوش بكاربرد.
12 - تصدق كند كه موافق روايتى هزار برابر اوقات ديگر است .
13 - آنكه براى اهل و عيال ، چيز نيكوى تازه از ميوه و گوشت بخرد، تا شاد شوند بآمدن جمعه .
14 - هنگاميكه ناشتا است ، (انار) بخورد.
15 - خود را از كارهاى دنيا فارغ سازد و مشغول بآموختن مسائل دين خود شود نه آنكه روز جمعه را صرف كند بسير و گشت و تفرج در باغها و مزارع مردمان و مصاحبت با اراذل و بيعاران و خوانندگى و مسخره گى و عيبگوئى مردمان و خنده هاى قهقهه و خواندن اشعار و خوض در باطل و امثال اينها كه مفاسدش زياده از آنستكه ذكر شود.
16 - هزار مرتبه صلوات بفرستد.
17 - زيارت حضرت رسول و ائمه طاهرين ، سلام الله عليهم اجمعين ، نمايد.
18 - بزيارت اموات و زيارت قبر پدر و مادر، يا يكى از ايشان برود كه فضيلت دارد.
19 - نماز كامله و نماز حضرت رسول (ص ) بجا آورد.
20 - نماز امير المؤ منين (ع ) بكند و آن چهار ركعت است بدو سلام ، در هر ركعت بعد از حمد پنجاه مرتبه (توحيد).
21 - نماز حضرت فاطمه (ع ) بخواند و آن دو ركعت است ، در ركعت اول بعد از (حمد) صد مرتبه سوره (قدر) و در دوم صد (مرتبه ) توحيد و از سلام تسبيح آنحضرت را بخواند.
22 - نماز جعفر عليه السلام را بخواند .
23 - دعاى (ندبه ) را كه از اعمال اعياد اربعه است ، بخواند.
24 - در وقت زوال دعاى مروى از (محمدبن مسلم ) را بخواند.
25 - نماز ظهر جمعه را به (جمعه ) و (منافقين ) و عصر را به (جمعه ) و (توحيد) بخواند.
26 - بعد از سلام نماز ظهر، بخواند هفت مرتبه سوره (حمد) و هر يك از (چهار - قل ) را هفت مرتبه و بخواند آخر سوره بر آئة (( لقد جائكم رسول )) و آخر سوره حشر (( لوانزلنا هذالقران )) و پنج آيه از آل عمران (( ان فى خلق السموات و الارض )) تا (( انك لا تخلف الميعاد )) تا آنكه كفايت شر دشمنان بلاها از او، تا جمعه ديگر بشود.
27 - بعد از ظهر سه مرتبه بگويد: (( اللهم اجعل صلواتك و صلوات ملائكتك و رسلك على محمد وآل محمد )) ، تا براى او امان باشد از بلاها تا جمعه ديگر.
و در (جامع بزنطى ) از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه هر كه ميان دو نماز روز جمعه ، صلوات بر محمد و آل محمد، بفرستد ثوابش معادل هفتاد ركعت نماز باشد.
28 - بعد از نماز عصر جمعه ، دو ركعت نماز كند و در ركعت اول (حمد) و (آية الكرسى ) و بيست و پنجمرتبه سوره (فلق ) و در دوم (حمد) و (توحيد) و بيست و پنجمرتبه سوره (ناس ) و بعد از سلام پنجمرتبه بگويد: (( لاحول و لا قوة الابالله العلى - العظيم )) از دنيا بيرون نرود تا در خواب جاى خود را در بهشت ببيند.
29 - بعد از عصر روز جمعه اين صلوات را بخواند تا مثل ثواب عمل جن و انس در آنروز باو عطاشود:
(( اللهم صل على محمد و آل محمد الاوصياء المرضيين بافضل صلواتك و بارك عليهم بافضل بركاتك و السلام عليهم (و عليه و عليهم السلام خ ل ) و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و بركاته )) . و اگر ده مرتبه و اگر نه ، هفتمرتبه بخواند افضل است .
30 - روايت شده كه بهترين اوقات صلوات در روز جمعه بعد از عصر است و صد مرتبه ميگوئى : (( اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم )) و مستحب است نيز خواندن صلوات كبير: (( اللهم ان محمدا كما و صفته فى كتابك الخ )) .
31 - بعد از عصر، هفتاد مرتبه بگويد: (( استغفرالله و اتبوب اليه )) .
32 - بعد از عصر صد مرتبه سوره (قدر) بخواند و اگر نتواند ده مرتبه را ترك نكند و خواندن ده مرتبه (قدر) بعد از عصر در هر روزى مستحب است و فضيلت بسيار دارد.
33 - از جمله اعمال عصر جمعه ، خواندن دعاى (عشرات ) است كه بسندهاى بسيار معتبره وارد شده با فضيلت و ثواب بسيار و مستحب است خواندن آن ، در هر صبح و شام نيز و ما بين نسخ آن اختلاف است .
34 - در ساعت آخر روز جمعه ، دعاى (سمات ) را بخواند.
35 - (شيخ طوسى ) فرموده كه ساعت استجابت دعا، ساعت آخر روز جمعه است تا غروب آفتاب و سزاوار است كه دعا در آنساعت بسيار بكند و روايت شده كه ساعت استجابت آنوقتى است كه فرو رود نصف قرص خورشيد و نصف ديگرش غروب نكرده باشد و حضرت فاطمه عليها السلام دعا مى كرد در آنوقت ، پس مستحب است دعا در آنساعت .
36 - آنكه بخواند در ساعت استجابت دعا، دعاى نبوى صلى الله عليه و آله را: (( سبحانك لا اله الاانت يا حنان يا منان يا بديع السموات و الارض يا ذالجلال و الاكرام )) .
تمام شد هاين مجموعه مباركه در اول صبح پنجشنبه هشتم ماه صفر، سنه 1331 هجرى ، بدست اين مجرم مسئى (عباس بن محمدرضا القمى ) عفى الله عنهما و التماس دعاى بسيار از برادران دينى دارم در حيات و ممات .(( وهل الدعاءالالمثلى و الحمد الله اولاواخرا و صلى الله على محمد و آله )) .
استنساخ اين نسخه از نسخه اصل كه بخط مرحوم والدم ميباشد بدست اين حقير و برادرم جناب (آقاى حاج ميرزا محسن ) انجام شد در تاريخ هشتم ربيع الثانى (روز ولادت حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام ) بسال 1391 هجرى .

نام كتاب : فيض العلام فى عمل الشهور و وقايع الايام

مؤ لف : مرحوم آية اللّه آقاى حاج شيخ عباس قمى

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:23 ] [ مریم ]

آغاز اسلام ايرانيان ( بسیار جالب و خواندنی)
طبق گواهی تاريخ ، پيغمبر اكرم در زمان حيات خودشان پس از چند سالی‏
كه از هجرت گذشت نامه هايی به سران كشورهای جهان نوشتند و پيامبری خود
را اعلام و آنها را بدين اسلام دعوت كردند . يكی از آن نامه ها نامه ای‏
بود كه به خسرو پرويز پادشاه ايران نوشتند و او را به اسلام دعوت كردند ،
ولی چنانكه همه شنيده ايم خسرو پرويز تنها كسی بود ، كه نسبت به نامه آن‏
حضرت اهانت كرد و آنرا دريد .
اين خود نشانه فسادی بود كه در اخلاق دستگاه حكومتی ايران راه يافته بود
، هيچ شخصيت ديگر از پادشاهان و حكام و امپراطوران چنين كاری نكرد ،
بعضی از آنان جواب نامه را با احترام و توأم با هدايايی فرستادند .
خسرو به پادشاه يمن كه دست نشانده حكومت ايران بود دستور داد كه‏
درباره اين مرد مدعی پيغمبری ، كه به خود جرئت داده كه به او نامه‏
بنگارد و نام خود را قبل از نام او بنويسد تحقيق كند و عنداللزوم او را

برای دیدن بقیه مطلب به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:21 ] [ مریم ]

فضليت بسم الله و ثواب عظيم آن
بسم الله الرحمن الرحيم
(( الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين .
عن سيف بن هارون مولى آل جعده قال :
قال ابوعبدالله عليه السلام :
اكتب بسم الله الرحمن الرحيم من اجود كتابك ،
و لا تمد الباء حتى ترفع السين . )) (1)
سيف بن هارون گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم را با بهترين خط خود بنويس ، و باء را نكش تا سين را بردارى (بلكه سين را با دندانه بنويس ).
قال رسول الله صله عليه و اله و سلم :
من قرا بسم الله الرحمن الرحيم بنى الله له فى الجنة سبعين الف قصر...
حضرت رسول خدا(ص ) فرمود: كسيكه بسم الله الرحمن الرحيم را بخواند، خداى متعال هفتاد هزار قصر (كاخ ) از ياقوت سرخ در بهشت براى او بسازد، در هر قصرى هفتاد هزار خانه از در سفيد و...
و در حديثى طولانى در مورد خلقت و آفرينش قلم از نور محمد(ص ) خداى متعال فرموده : به عزت و جلام ، هر كس از امت محمد بسم الله الرحمن الرحيم بگويد: در كتاب حسناتش عبادت هفتصد سال را براى او مى نويسم .
و نيز حضرت رسول الله (ص ) فرمود: كسى كه بسم الله الرحمن الرحيم را بگويد: خداى متعال براى هر حرفى از آن چهار هزار حسنه (پاداش ‍ نيك ) براى او بنويسد، و چهار هزار سيئه و بدى از او محو نمايد، و چهار هزار درجه و مقام براى او بالا برد.
و در حديثى سئوال ساير امتها را از پيامبرانشان در روز قيامت ذكر مى كند، و از كثرت حسنات اين امت سئوال مى شود، حضرت مى فرمايد: اين امت (من ) قائلند كه براى خداى متعال سه اسم است ، كه اگر در كفه ميزان گذاشته شود و همه حسنات و سيئات (خوبيها و بديهاى ) فرزندان آدم را در كفه ديگر قرار دهند، آن كفه اى كه سه اسم خداوند در آن است از همه آنها سنگين تر خواهد بود و آن سه اسم بسم الله الرحمن الرحيم است .
و حضرت امير المؤ منين عليه السلام فرمود: چون (آيه ) بسم الله الرحمن الرحيم نازل شد حضرت رسول (ص ) فرمود: نخستين مرتبه اين آيه بر (حضرت ) آدم نازل شد، آن حضرت فرمود: ذريه و نسل من از عذاب در امان هستند مادامى كه قرائت و خواندن بسم الله را ادامه دهند، پس از آن به آسمان رفت و سپس بر حضرت ابراهيم (ع ) نازل شد و آن حضرت در حالى كه در كفه منجنيق بود قرائت كرد، خداى متعال آتش را براى او سرد و سلامت گردانيد باز به آسمان رفت و ديگر نازل نشد مگر براى حضرت سليمان ، در اين هنگام ملائكه به او گفتند: به خدا سوگند ملك و سلطنت تو تكميل شد.
باز به آسمان رفت و پس از آن بر من نازل شد، پس روز قيامت امت مرا مى آورند و آنها در اين هنگام مى گويند: بسم الله الرحمن الرحيم پس ‍ وقتى اعمال آنها را در ترازو قرار دهند حسنات و خوبيهاى آنها زيادتر از بديهايشان مى شود.
و حضرت رسول (ص ) فرمود: وقتى مؤ من بر صراط عبور كند و بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم شعله هاى آتش جهنم خاموش مى شود و شعله هاى جهنم مى گويد: بگذر (از روى من ) اى مؤ من ، چون نور تو شعله مرا خاموش كرد.
و حضرت امام رضا(ع ) فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خداوند نزديك تر است از مردمك چشم به سفيديش .

نام كتاب : گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

مؤ لف : حاج شيخ مرتضى احمديان

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:20 ] [ مریم ]

ماده (شطن ) به معناى دور شدن است . در لغت آمده است : (شطن عنه : اى بعد). بنابراين (شيطان ) به معناى دور شده از خير است . در مجمع البيان مى فرمايد: (الشيطان : العبيد من الخير) ظاهرا لفظ (شيطان ) و صف است نه اسم خاص ابليس و به علت دورى از رحمت خدا، بر او كلمه شيطان اطلاق شده است .
اين واژه بر انسانها نيز به - به علت بد كار و دور از رحمت بودنشان - اطلاق شده است . در قرآن كريم درباره ئ منافقين آمده است : (( و اذا لقو الذين امنوا قالوا امنا و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم انما معكم انما نحن مستهزون )) (333)
يعنى : (و چون (منافقين ) اهل ايمان را ملاقات كنند، گويند: ايمان آورده ايم . و چون با شياطين و رفقاى خود خلوت كنند، گويند: ما با شما هستيم ما مسلمانان را مسخره كرديم !)
و نيز در آيه شريفه ذيل ، ظاهرا مراد انسانهاى بد كار مى باشند: (( و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان ولكن الشياطين كفروا يعلمون الناس ))
يعنى : (يهود پيروى كردند از آنچه آدمهاى شيطان بر حكومت سليمان مى خواندند (و مى كفتند: سليمان در اثر سحر و جادو به اين حكومت گسترده رسيده است ) و حال آنكه سليمان ، جادوگر نبود و كافر نشده بود بلكه آدمهاى شيطان كافر شده بودند كه به مردم سحرو جادو را تعليم مى دادند).
و در آيه شريفه ذيل ، انس و جن ، هر دو را شامل است چنانكه مى فرمايد:
(( و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا )) (334)
و به احتمال قوى مراد از شياطين آيه 121 از سوره انعام كه مى فرمايد: (( و ان الشياطين الى اوليائهم ليجادلوكم )) نيز، منظور انسانهاى بد كار هستند. ولى ظاهراواژه (شيطان ) به صيغه مفرد در قرآن كريم بر غير ابليس اطلاق نشده است .
در قرآن مجيد، از هفتاد مورد كه به صورت مفرد آمده است ، ظهور هيچ يك در غير شيطان معروف نيست . مشروح مطلب درباره شيطان و شياطين . در قاموس قرآن واژه (شطن ) ملاحظه فرماييد.

نام كتاب : نگاهى به قرآن

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 18:43 ] [ مریم ]

راه غلبه بر شيطان
بايد بدانيم كه شيطان ، قسم خورده تا همه انسانها را گمراه كند و خداى متعال در قرآن مجيد اين مطلب را تذكر داده (( ((لاغوينهم اجمعين الاعبادك المخلصين ))(58) )) (شيطان به خداوند گفت ) به عزت و ذاتت قسم كه حتما همه بندگان را گمراه و رسوا مى گردانم مگر بندگان مخلص تو را.
و براى غلبه بر شيطان رجيم بايد اين نكات را بكار بريم .
اول : ذكر خدا را فراموش نكنيم ، خداى متعال مى فرمايد: (( ((و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين )) (59) )) و هر كسى از ياد خدا روى برگرداند شيطان را برانگيزد تا يار و همنشين وى گردد.
باز خداوند مى فرمايد: (( ((استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله ))(60) ))
شيطان سخت بر آنان احاطه غلبه كرد پس از ذكر خدا به كلى غافل شدند.
ذكرى كه بايد خوانده شود: (( لااله الاالله و لاحول و لاقوة الا بالله العلى العظيم )) و صلوات و تسبيح است .
دوم : به خدا پناه بردن است ، خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد: (( (( ((و قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين و اعوذ بك رب ان يحضرون ))(61) ))
اى رسول خدا بگو پروردگار ابتو پناه مى برم از فريب و وسوسه هاى شياطين و به تو پناه مى برم پروردگارا از اينكه شياطين (انس و جن ) به مجلسم حاضر شوند.(( قل اعوذ برب الفلق .)) (62) اى رسول خدا بگو پناه مى برم به پروردگار شكافنده سپيده روشن .و در جاى ديگر مى فرمايد: (( قل اعوذ برب الناس (63) )) : اى رسول خدا بگو پناه مى برم به پروردگار مردم .
و پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:(( لاتسبو الشيطان و تعوذوا بالله من شرة : )) به شيطان فحش و ناسزا نگوئيد بلكه از شر او به خدا پناه ببريد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: هر گاه يكى از شما را شيطان وسوسه كرد، پس بايد به خدا پناه ببرد و بگويد: (( امنت بالله و برسوله مخلصاله الدين )) بخدا و رسولش ايمان آوردم و دين را براى خدا خالص نمودم .
سوم : صدقه دادن است كه در روايت است كه شيطان را اره كرده و مى برد.
چهارم : مبارزه با نفس اماره است ، خداوند متعال مى فرمايد: (( ((و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى المارى )) ))
و هر كس از مقام ربوبى بترسد و نفس خود را از هوا و هوس باز دارد جايگاه او بهشت است حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((من خالف نفسه فقد غلب الشيطان )) )) كسى كه با نفس خود مبارزه كند بر شيطان غلبه كرده است .
و نيز آن حضرت مى فرمايد: (( ((من اتهم نفسه امن خدع الشيطان )))) كسى كه نفس خود را متهم و مقصر دانست از مكر شيطان آسوده گشت .
پنجم : دنبال علم و عالم رفتن است زيرا نيروى علم مدافع عالم است از شر شيطان .
ششم : خلوت نكردن با زنان نامحرم است ، و به عكس خلوت كردن با زنان نامحرم يكى از بهترين راههاى غلبه شيطان است بر انسان چنانكه شيطان به حضرت نوح و حضرت موسى گفت .
هفتم : نگهداشتن زبان از غيبت ، تهمت ، دروغ ، فحاشى ، ناسزاگويى و...
هشتم : توبه و استغفار.
نهم : تداوم محافظت بر استغفار.[tr][td]آنكس كه زقعر مرگ آگاه بود[/td][/tr] [tr][td]حرص و املش زسينه كوتاه بود[/td][/tr] [tr][td]توبه نكنى كه عمر: بسيار است[/td][/tr] [tr][td]رو توبه بكن كه مرگ ناگاه بود[/td][/tr] دهم : شناخت كار و گفتار شيطان .
يازدهم : دشمن ابليس لعين و شيطان رجيم بودن .
دوازدهم : دورى از كارهاى شيطان و از شيطان پرستان ، مجالس كه شيطان در آن راه دارد نرفتن ، دورى از ويدئو كلوپهاى داراى مفاسد اجتماعى و دورى از مجالس رقص و عرق و ورق و غيره .
سيزدهم : حرص و حسد و كبر را در خود راه ندادن .
چهاردهم : دورى از هر گونه گناه (64)

[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 18:35 ] [ مریم ]

حضور شيطان در وقت مرگ

مرحوم علامه مجلسى در ((السماء و العالم )) از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: (( (ما من احد يحضره الموت الا و كل به ابليس من شياطينه من ياءمره بالكفر و يشككه فى دينه ) ))
هنگامى كه نشانه هاى مرگ در انسان پيدا مى شود، ابليس شياطين خود را موكل مى كند كه انسان را به كفر كشاند و در آن هنگام او را در دين خود به شك اندازد.
بزرگان نوشته اند كه در سكرات مرگ بر انسان تشنگى غلبه مى كند، شيطان ظرف آبى به دست مى گيرد و در مقابل آن كسى كه در حال جان دادن است مى ايستد و مى گويد: اگر خواهى به تو از اين آب بنوشانم بگو در جهان خدائى نيست ، اگر نگفت مى آيد پايين پاى او مى ايستد و آب را به او نشان مى دهد و مى گويد: بگو پيغمبر دروغ گفت ، خلاصه به هر طريق كه بتواند وسوسه اش مى كند تا او را به اغوا بكشد.
[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 18:34 ] [ مریم ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشیو مطالب